شوهر تو هستم انشاالله
6190
ژانویه 25, 2012
دستهبندی نشده
15 بازدید
شخصى درهمى چند برداشت تا به بازار رفته اسبى بخرد, يكى پرسيدش
به كجا مى روى ؟ گفت : مى روم به بازار كه اسب بخرم. گفت: بگو
انشاالله. گفت: پول در كيسه من و اسب در بازار, قضا را دربازار پول او را از
جيبش ربودند و مرد نااميد به خانه برگشت, وقتى در كوفت زنش از داخل
آواز داد كه كيست؟ گفت: منم انشاالله ! اسب نخريده ام انشاالله, پولم را
دزديدند انشاالله , به خانه آمده ام انشاالله, شوهر تو هستم انشاالله.
با دوستانتان به اشتراک بگذارید