قالب وردپرس قالب وردپرس آموزش وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس
خانه / شا سوسا

شا سوسا

شا سوسا

کنار مشتي خاک

در دوردست خودم تنها نشسته ام

نوسان خاک ها شد

و خاک ها از ميان انشگتانم لغزيد و فرو ريخت

شبيه هيچ شده اي

چهره ات را به سردي خاک بسپار

اوج خودم را گم کرده ام

مي ترسم

از لحظه بعد و از ابن پنجره اي که به روي احساسم گشوده شود

برگي روي فراموشي دستم افتاد : برگ اقاقيا

بوي ترانه اي گمشده مي دهد بوي لالايي که روي چهره مادرم نوسان مي کند

از پمجره

غروب را به ديوار کودکي ام تماشا مي کنم

بيهوده بود بيهوده بود

اين ديوار روي درهاي باغ سبز فرو ريخت

زنجير طلايي بازي ها و دريچه روشن قصه ها زير اين آوار رفت

آن طرف سياهي من پيداست

روي بام گنبدي کاهگلي ايستاده ام شبيه غمي

و نگاهم را در بخار غروب ريخته ام

روي اين پله ها غمي تنها نشست

دراين دهليز ها انتظاري سرگردان بود

من ديرين روي اين شبکه هاي سبز سفالي خاموش شد

در سايه آفتاب اين درخت اقاقيا گرفتن خورشيد را در ترسي شيرين تماشا کرد

خورشيد در پنجره مي سوزد

پنجره لبريز برگها شد

با برگي لغزيدم

پيوند رشته ها با من نيست

من هواي خودم را مي نوشم

و در دوردست خودم تنها نشسته ام

انگشتم خاکها را زير و رو مي کند

و تصوير ها را به هم مي پاشد

مي لغزد خوابش مي برد

تصويري مي کشد تصويري سبز شاخه ها برگ ها

روي باغ هاي روشن پرواز مي کنم

چشمانم لبريز علف ها مي شود

و تپش هايم با شاخ و برگ ها مي آميزد

مي پرم مي پرم

روي دشتي دور افتاده

آفتاب بالهايم را مي سوزاند و من در نفرت بيداري به خاک مي افتم

کسي روي خاکستر بالهايم راه مي رود

دستي روي پيشاني ام کشيده شد من سايه شدم

شاسوسا تو هستي ؟

دير کردي

از لالايي کودکي تا خيريگ اين آفتاب انتظار ترا داشتم

در شب سبز شبکه ها صدايت زدم در سحر رودخانه

در آفتاب مرمرها

ودر اين عطش تاريکي صدايت مي زنم شاسوس

اين دشت آفتابي را شب کن

تا من راه گمشده را پيدا کنم و در جاپاي خودم خاموش شوم

شاسوسا وزش سياه و برهنه

خاک زندگي ام را فراگير

لبهايش از سکوت بود

انگشتش به هيچ سو لغزيد

ناگهان طرح چهره اش از هم پاشيد و غبارش را باد برد

روي علف هاي اشک آلود به راه افتاده ام

خوابي را ميان اين علف ها گم کرده ام

دستهايم پر از بيهودگي جست و جوهاست

من ديرين تنها دراين دشت ها پرسه زد

هنگامي که مرد

روياي شبکه ها و بوي اقاقيا ميان انگشتانش بود

روي غمي به راه افتاده ام

به شبي نزديکم سياهي من پيداست

در شب آن روزها فانوس گرفته ام

درخت اقاقيا در روشني فانوس ايستاده

برگهايش خوابيده اند شبيه لالايي شده اند

مادرم را مي شنوم

خورشيد با پنجره آميخته

زمزمه مادرم به آهنگ جنبش برگهاست

گهواره اي نوسان مي کند

پشت اين ديوار کتيبه اي مي تراشند

مي شنوي ؟

ميان دو لحظه پوچ در آمد و رفتم

انگار دري به سردي خاک باز کردم

گورستان به زندگي ام تابيد

بازي هاي کودکي ام روي اين سنگهاي سياه پلاسيدند

سنگ ها را مي شنوم ابديت غم

کنار قبر امتظار چه بيهوده است

شاسوسا روي مرمر سياهي روييده بود

شاسوسا شبيه تاريک من

به آفتاب آلوده ام

تارکم کن تاريک تاريک شب اندامت را در من ريز

دستم را ببين راه زندگي ام در تو خاموش مي شود

راهي در تهي سفري به تاريکي

صداي زنگ قافله را مي شنوي ؟

با مشتي کابوس همسفر شده ام

راه از شب آغاز شد به آفتاب رسيد و اکنون از مرز تاريکي مي گذرد

قافله از رودي کم ژرفا گذشت

سپيده دم روي موج ها ريخت

چهره اي در آب نقره گون به مرگ مي خندد

شاسوسا شاسوسا

در مه تصوير ها قبر ها نفس مي کشند

لبخند شاسوسا به خاک مي ريزد

و انگشتش جاي گمشده اي را نشان مي دهد کتيبه اي

سنگ نوسان مي کند

گل هاي اقاقيا در لالايي مادرم مي شکفد اديت در شاخه هاست

کنار مشتي خاک

در دوردست خودم تنها نشستهام

برگها روي احساسم مي لغزند

سهراب سپهري

درباره ی 6190

مطلب پیشنهادی

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98 دانلود آهنگ جدید …

پاسخی بگذارید