دختر تصوير
1
تا رها سازم سرودم را
عشق را آيينه کردم
در دل آيينه تصويري ندانم از کجا
روييد
در شکوه سبز آينه رهاتر کرد
اي نگاه تو نسيم نور
انتظار ساقه را پيغام روييدن
اي تماشا ! اي طنين دور
ديده را در راه تاريک عطش ها
صبح نوشيدن
خسته از ديدار خويش ام باز کن
در تنم جوبار گرم خواب را
شايدم بيراهه ي رويا دهد
جلوه هاي روشن محراب را
شايد از شوق نيايش دست ها
از تنم پرواز گيرد سوي تو
شايد آن قنديل هاي سز تاب
شعله در من ريزد از جادوي تو
باز کن پيوند مژگان ها که رود
در دل نيزار ها جاري شود
مردم چشم مرا بنواز تا
نقطه ي پايان بيزاري شود
در شکوه سبز آينه رهاتر شد
تا سرود من
جنبشي افتاد بر تصوير
فاصله اي باز کرد
از من جداتر شد
يدالله رويايي