قالب وردپرس قالب وردپرس آموزش وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس
خانه / با من طلوع کن

با من طلوع کن

با من طلوع کن

هنگام انتحار

هنگامه ي خزانست

هنگام انتحار گل سرخ

در کوچه هاي سنگي

هنگامه ي طلوع شب از شب

و رود را ببين که چه هرزابي ست

عشقي تمانده است و نمي داني ديگر

عشقي نمانده است

نامش فراموش است

از يادم

زيرا که من نه ديگر فرهادم

و او نه ديگر شيرين

بيگانه وار در شب شاديگسار ما

ديگر بهاري نيست

او را نشسته مي بينم بر سرير سنگ

هنگام انتحار گل سرخ

ماننده ي چکاوک پيري

او را نشسته

خسته و بيزار مي بينم

فرهاد وش منم که چنين عريان

در زير تازيانه رها کرده تن

خم کرده پشت

با تيشه مي کوبم

مي کوبم

بر قلب بيستون

و خواب تازيانه ي الماس

از جان سرد سنگ

تهي مي شود

بر قلب بيستون

بر بيستون سرد تهي مي کوبم مشت

خم کرده پشت

مي خوانم شيرين را شيرينم را

باري چگونه فرهاد

از ياد مي تواند بردن

نام تمام شيرين را ؟

هنگامه ي طلوع شب از شب

خم کرده پشت عريان

فرياد فريادا

آشفته مي شوم

فرياد بر مي آورم از دهشت جدايي

اي شهر آشنايي آيا تمام ياران

رخت سفر بستند

و هيچ کس نمانده ست

بر سنگواره يي که نشان از شهري داشت ؟

هنگام انتحار گل سرخ

مانند سهره مي رود و مي سرايي از باغ

و نيلگونه خوابي

مي رويد

از قلب سهره وارت

اي نازنين بمان و بدان

کاين شب بلند

اين جاودانه وار نمي ماند

و انتحار گل

و سوگوار خواندن خونين هر چکاوک

آغاز پاياني ست

اين جاودانه واري را

آري

تنها اگر بماني

تنها اگر بماني با من

مانند سهره يي کهنمي داند

چه نيلگونه خوابي دارد

و آفتابي طالع

در خون خوابناکش فرياد مي زند

من سوگوارم اي يار

من آن چکاوکم که در آفاق سنگواره شهري

که زيسته ام

و خوانده ام

و خواسته ام تا در آن ويران

نامي نشاني حتي يادي را فرياد گر باشم

و سوگوار

آري

من سوگوار اي يار ؟

با من بمان

هميشه بمان با من

و بخوان با من

با من اگر بماني اي يار

گرم خيال تسليم

تسليم عشق بودن تسليم عشق آري

اما نه با شکنجه تسليم واماندن

من انتحار شوق گل سرخم

و در تو منتحر

وقتي که عشقي نيست

نامي نمي ماند

تاعاشقانه باز بنامي

گلهاي سرخ را

وقتي که گلسنگي

بي ريشه مي ماند

و ابرهاي سرد سترون

از آسمان شهر گذر مي کنند

يادي نمي ماند

در اين حصار سنگي

تو مي روي

تو مي روي و باز مي گذاري

تنها مرا دراين شهر

مانند ابر سرد سترون

آهسته وار مي گذري از فراز شهر

و از کنار من

مانند رود هر رهگذري از کنار دشت

در چشم هاي خسته وش تو

شکي درخشانست

مانند تازيانه ي الماسي

که مي درد

خاراي مرده يي را

اي نازنين ! هميشه بمان با من

و در کنار من

و مرگ عاشقانه ي گل هاي سرخ را

گريان وسوگوار و پريشان خيال باش

من مي خواهم

مي خوانم

و با تمام تشويشي کز تمام هستي من

با تشويش

از انتحار سرخگلي مي گويم

مي گريم در خويش

در شهر آشنايي

ياران خدا را ياران

هنگام انتحار گل سرخ

فرياد سهمگين چکاوک ها را بشنويد

که بر سرير سنگ

از خونبهاي غنچه ي سرخي

فرياد بر مي دارند

که در حصار کور فراموشي تنها ماند

ياران خدا را لحظه يي درنگي

اي نازنين چگونه رهامي کني مرا

تاريکوار و عريان ؟

شک تو

الماس ست بي شک

الماسي

که مي درد و مي شکافد

و مي کشد

و هيچ ديگر هيچ

شک تو شک ست

بر يقيني

که منم

که من بايد باشم

با هم برهنه تن

و برهنه جان تر

دو آينه ي برابر هم روشن

نه مرده و مکدر

در گردباد طاغي چشمانت

مي بينم

فرياد ارغنون را

وقت طلوع خون

در باغ ارغوان

هنگام انتحار گل سرخ

و انفجار شوق

سر مي گذارم آرام بر سينه ات

خاموش و خسته مي گريم از شوق

وقتي صداي گرم مسلسل

تحرير عاشقانه ي شوق ست

در اين زمان زمانه ي تاريکوار بودن

و عطر انتحار تو را مي رهاند از خويش

زيرا که انتحار نه تسليم

هنگامه ي شکفتن

هنگامه ي بهار

و انفجار شوق هزاران نه

يک چکاوک

از دوردست جنگل شهري که مرده است

يا مرده وار مي نمايد از دور

تنها اگر بماني با من

آري بيا اي دوست

و از تمام اين شب يلدايي

با من طلوع کن

اي بي تو من وزيده خزاني به خون برگ

اي بي من هميشه ي يلدايي

با من

طلوع کن

آنجا

با من تويي

چکاوک بيداري

بي هيچ سوگواري

که عطر انتحار تو را مي رهاند از خويش

هنگامه شکفتن

هنگامه ي بهار

محمود مشرف آزاد تهراني

 

 

درباره ی 6190

مطلب پیشنهادی

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98 دانلود آهنگ جدید …

پاسخی بگذارید