قالب وردپرس قالب وردپرس آموزش وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس
خانه / گزيده ي اشعار زيباي شاعر معاصر محمد حسين شهريار

گزيده ي اشعار زيباي شاعر معاصر محمد حسين شهريار

گزيده ي اشعار زيباي شاعر معاصر محمد حسين شهريار

گزيده ي اشعار شهريار (در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم)

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می کشم

آتشي زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن‌چنان سوخم از آتش هجران که مپرس
گله‌ئي کردم و از يک گله بيگانه شدي
آشنايا گله دارم ز تو چندان که مپرس
مسند مصر ترا اي مه کنعان که مرا
 ناله‌هائي است در اين کلبه‌ي احزان که مپرس
سرونازا گرم اينگونه کشي پاي از سر
 منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس
گوهر عشق که دريا همه ساحل بنمود
 آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
عقل خوش گفت چو در پوست نميگنجيدم
 که دلي بشکند آن پسته‌ي خندان که مپرس
بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
که پلي بسته به سر چشمه‌ي حيوان که مپرس
 اين که پرواز گرفته است هماي شوقم
به هواداري سرويست خرامان که مپرس
 دفتر عشق که سر خط همه شوق است واميد
آيتي خواندمش از ياس به پايان که مپرس
 شهريارا دل از اين سلسله مويان برگير
 که چنانچم من از اين جمع پريشان که مپرس
آسمان گو ندهد کام چه خواهد بودن
يا حريفي نشود رام چه خواهد بودن
 حاصل از کشمکش زندگي اي دل نامي است
گو نماند ز من اين نام چه خواهد بودن
 آفتابي بود اين عمر ولي بر لب بام
آفتابي به لب بام چه خواهد بودن
 نابهنگام زند نوبت صبح شب وصل
من گرفتم که بهنگام چه خواهد بودن
 چند کوشي که به فرمان تو باشد ايام
نه تو باشي و نه ايام چه خواهد بودن
 گر دلي داري و پابند تعلق خواهي
خوشتر از زلف دلارام چه خواهد بودن
 شهرياريم و گداي در آن خواجه که گفت
«خوشتر از فکر مي و جام چه خواهد بودن»

 تو بمان و دگران

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سرنگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان و دگران واي بحال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
مي‌روم تا كه به صاحبنظري باز رسم
محرم ما نبود ديده‌ي كوته‌نظران
دلِ چون آينه‌ي اهل صفا مي‌شكنند
كه ز خود بي‌خبرند اين زخدا بي‌خبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاين بود عاقبت كار جهان گذران
شهريارا غم آوارگي و در بدري
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران

درباره ی

مطلب پیشنهادی

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98 دانلود آهنگ جدید …

پاسخی بگذارید