قالب وردپرس قالب وردپرس آموزش وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس
خانه / سروده يوهان ولفگانگ فون گوته

سروده يوهان ولفگانگ فون گوته

سروده يوهان ولفگانگ فون گوته

نمونه اول: طلسماتِ پنجگانه

از آنِ خداست مشرق

از آنِ خداست مغرب.

دياران شمالى و جنوبى

در صلحِ دستانِ او آرميده اند.

* * *

او آن عادلِ يگانه

براى همگان داد مى خواهد.

پس از اسماى صدگانه او

دادارى اش ستوده باد, آمين!

* * *

خطا در كمين است كه گمراهم كند.

اى تو كه در هدايتم توانايى

در كارهايم و در قلمم

طريقت بخشِ راهم باش.

* * *

خاكى است آنچه كه در انديشه مى پرورم

با اين همه به سودى والاتر مى انجامد.

از آن كه روح كه در خاك نمى پراكند

در پالودگيِ خود عروج مى يابد.

* * *

در هر نفسى دو نعمت است

دم فرو بُردن و از بارِ آن رهيدن;

آن تنگنا مى آورد و اين تازگى.

چنين, زندگى تركيبى است سحرآميز.

دمى كه در تنگنايت مى گيرد بر خدا سپاس بگزار

و سپاس بر خدا آن دم نيز كه رهايى ات مى بخشد.

(ترجمه حدادى, ص24ـ23)

طلسم

شرق از آن خداست.

غرب از آن خداست.

و سرزمين هاى شمال و جنوب نيز

آسوده در دستان خداست.

* * *

اوست كه عادل مطلق است

و خوان عدل خود را بر همگان گسترده.

باشد كه از ميان اسماى صدگانه اش

او را به همين نام بستاييم, آمين!

* * *

ندانم كارى و به خطا مى روم

ليك تو مى دانى چگونه از خطايم بازدارى.

به هر كارى

ييا به وقت گفتن شعرى

مرا باشد كه راه بنمايى.

* * *

اگر فكر و حواسم اين جهانى است

بهره اى والاتر از اين بهر من نيست.

روح را خاك نتواند مبدل به غبارش سازد

زيرا هر دم به تلاش است تا كه فرا رود.

* * *

هر نفسى را دو نعمت است

دم فرو دادن و برآمدنش;

آن يكى ممد حيات است

و اين يكى مفرح ذات.

و چنين زيبا, زندگى درهم تنيده است.

و تو شكر خدا كن به هنگام رنج

و شكر او كن به وقت رستن از رنج.

(ترجمه صفوى, ص50 ـ49)

نمونه دوم:شعر و پيكره

ييونانى خميرِ گِلش را

در قالبِ پيكره مى گنجاند.

و از اين فرزندِ دستانِ خود

شادى اش افزون مى شود.

اما شاديِ ما شاعران آن كه

دست در فرات فرو بريم

و گه گاه در اين عنصرِ روان

به گشت و گذار درآييم.

چون آتشِ روح بدين سان فرو نشست

ترانه طنين برمى دارد.

و در دستِ پردازنده و معصومِ شاعر

آب, قالبِ پيكره مى گيرد.

(ترجمه محمود حدادى, ص32)

نغمه و تنديس

باشد كه آن يونانى

كلام خود به تنديس بنشاند.

فرزند به دستان خود

بسازد و سرمست شود.

ليك آنچه بهر ما سرمستى است

چنگ بر رود فرات انداختن است.

و اندر آن آب زلال

غوطه خوردن, تن به امواج دادن است.

و بدين سان روح صيقل مى دهم

نغمه ام طنين مى افكند

دستان پاك شاعر به خلقت مى نشيند

و آب فزونى مى يابد.

(ترجمه صفوى, ص59)

نمونه سوم: رازِ آشكار

اى حافظِ قدسى,

تو را لسان الغيب خوانده اند آن كلمه بازان

و با اين حال,

ارزشِ كلام را درنيافته اند.

صوفى از آنت مى خوانند

چرا كه در كلامت موهوماتى را مى انگارند

و شرابِ پُر غش خود را

به نامِ تو دور مى گردانند.

تو از تصوف پاكى

هم از اين روست كه آنان كه كلامت را نمى فهمند.

الا اى تو بى زهدى رستگار!

نمى خواهند در حقت بر اين معترف شوند.

(ترجمه حدادى, ص47)

راز آشكار

اى حافظ قدسى

تو را لسان الغيب ناميده اند

و سخندانان

ارزشِ كلامت نشناخته اند.

تو را لسان الغيب مى نامند

زيرا چون ابلهان درباره ات مى انديشند

تا شراب آلوده خود

به نام تو سركشند.

تو اما لسان الغيب نابى

زيرا تو را درنمى يابند

زيرا بى آن كه زهد پيشه كنى

مشمول رحمتى

و آنان نمى خواهند چنين باور كنند.

(ترجمه صفوى, ص78ـ79)

نمونه چهارم :

سخاوتمند را فريب مى دهند

خسيس را استثمار مى كنند

فهيم را به كج راهه مى رانند

خردمند را به سفسطه مى كشانند

سخت خو را طرد مى كنند

هالو را به دام مى اندازند.

پس بكوش و بكوش تا نيرنگ بياموزى

هان اى فريب خورده, فريب ده!

(ترجمه حدادى, ص78)

گشاده دستان را بفريبند

خسيسان دست و دل باز كنند

بخردان نادان بسازند

عاقلان را به سرحد جنون بكشانند

سنگ سخت را نرم كنند

قله هاى پر خطر را فتح كنند

اين همه با فريب و با دروغ,

اين همه با كذب محض!

(ترجمه صفوى, ص111)

نمونه پنجم :

پيشترها اگر قولى از قرآنِ كريم مى آوردند

سوره و آيه را هم مى گفتند.

و مسلمان چنان كه شايسته است

در وجدانِ خود احترام و آرامشى مى يافت.

امّا درويشان امروزى رسمى غلط نهاده اند

درازگويانه سنت و بدعت را درمى آميزند.

و سردرگمى هر روز افزون تر مى شود.

فغان اى قرآنِ كريم, دريغ اى آرامش جاويد!

(ترجمه حدادى, ص96)

در آن ايام كه ارجاع به قرآن كريم مى دادند

سوره و آيه آن نشان مى دادند

و مسلمان را چه شايسته

همى وجدان در آسايش.

ليك اين دراويش نوپا را دانشى والا نباشد

كه ورّاجند

و آنچه بود و آنچه هست به هم دوزند.

پريشانى همه روزه فزون تر,

آه, اى قرآن قدسى, اى آرامش جاودان!

(ترجمه صفوى, ص130)

نمونه ششم :

هيچم آيا نوازشِ روى تو اى جانِ جهان, دست خواهد داد؟

پژواك آن ندايِ آسمانى را بشنو كه مى گويد:

زيبايى گُلِ سُرخ هر باره ناممكن مى نمايد

و سحرِ صدايِ بلبل, درك ناپذير.

(ترجمه حدادى, ص124)

آيا اين تويى كه نوازش مى كنم؟

آيا اين تويى كه آواى الهى ات را به گوش مى شنوم؟

مگر مى توان باور كرد؟

مگر ممكن است گل و بلبل به وصال هم رسند؟

(ترجمه صفوى, ص158)

نمونه هفتم :

آئينه اسكندر را هم به اسكندر وا بگذار

زيرا چه نشانت مى دهد؟

اين جا و آن جا ملّت هايى صلح جو كه وى خوش دارد

هر باره و به جبر با اقوامى ديگرشان درآميزد.

هان, بس است, بيش در بيگانه مپيچ!

براى من بخوان, اى تو كه از خانه خود مى خواندى

بدان بينديش كه من عشق مى ورزم و زندگى مى كنم

بدان كه تو مرا مقهور خود كرده اى.

(ترجمه حدادى, ص158ـ 159)

آيينه اسكندر را براى او بگذار

مگر اين آينه چه نشان دهدت؟

اين سو و آن سو, مردم آرام و خموشى را

كه وى قربانى خود خواهد هماره.

تو ديگر قصد ديار غربت مكن!

از برايم بخوان, آنچه خود سروده اى

به ياد آر كه به مهرت زنده ام

به ياد آر كه مغلوب توام!

(ترجمه صفوى, ص192)

درباره ی 6190

مطلب پیشنهادی

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98

دانلود آهنگ جدید شاد عاشقانه سینا درخشنده به نام حواس پرت 98 دانلود آهنگ جدید …

پاسخی بگذارید